يادداشت سردبير٬
شماره ٧٢
بحران سرمايه دارى و
موقعيت نيروهاى اپوزيسيون ايران
سياوش دانشور

بحران دنياى سرمايه دارى جوانب و پيامدهاى گسترده اى دارد که يک به يک بايد دقيقا به آنها توجه کرد و در دل اين اوضاع راه پيشروى جنبش کمونيستى طبقه کارگر را هموار کرد. يکى از پيامدهاى بى اعتبارى عمومى کل نظام سرمايه دارى٬ و بويژه فروپاشى ايدئولوژيک و اقتصادى نئوکنسرواتيسم و راست افراطى٬ موقعيت جديد نيروهاى اپوزيسيون جمهورى اسلامى و جنبشهاى سياسى و طبقاتى جامعه ايران است. همراه با شکست راست افراطى و به محاق رفتن سياستهاى نظم نوينى٬ اپوزيسيون راست ايران قطبنماى سياسى و فکرى اش را بدرجه زيادى گم ميکند. بى افق ميشود و در موقعيت نامساعدترى قرار ميگيرد. متقابلا انتقاد ضد کاپيتاليستى کمونيسم کارگرى و مارکسى به وضع موجود و مطلوبيت آلترناتيو کارگرى در موقعيت مساعدترى قرار ميگيرد. اهميت بررسى موقعيت جديد اپوزيسيون راست در متن بحران سرمايه دارى نيز همين است و گرنه اهداف و سياستها و خط مشى اين اپوزيسيون همواره نقد شده و بى ربطى آنها با منافع واقعى و زمينى طبقه کارگر و دهها ميليون مردم در جامعه ايران پيشتر مستدل گشته است.

١- جنبش راست پرو غرب و ناسيوناليسم ايرانى
راست پرو غرب و سلطنت طلبان اساسا قرار بود زير چتر حمايت سياسى و نظامى آمريکا بقدرت برسد. حتى بخشهاى معدودى از آنها که ظاهرا با حمله نظامى مخالف بودند٬ تصويرشان از نزديک شدن بقدرت به حمايت آمريکا و غرب متکى بود. نظام اينها قرار بود و هست که طرفدار پر و پاقرص آمريکا و سيستم سياسى و اقتصادى سرمايه دارى امروز باشد. پلاتفرم اقتصادى اين جنبش اساسا نسخه هاى بانک جهانى و سياستهاى اقتصادى همين خطى است که شکست خورده است. اين جريان نه فقط به گرانى و فقر سرمايه دارى اسلامى اعتراض واقعى نداشت بلکه مسئله فقر را امرى "جهانى" ميدانست و در ايران هم آنرا "طبيعى". راست پرو غرب اگرچه در دوره هاى مختلف سياستهاى متضاد و مختلفى را تست کرد اما اساس چهارچوب نظام مورد نظرشان همان بود و مردم نيز چنين تصويرى از اين جريان داشتند. آقاى داريوش همايون قبلتر و بدون تعارف به مردم اعلام کرده بود که ايران بايد بازسازى شود و مردم نبايد توقع داشته باشند. آنها در چهارچوب فکرى و سياسى و طبقاتى شان و از موضع يک بورژوا حرف نادرستى نميزدند. راست پرو غرب در قياس با جمهورى اسلامى خود را نيروى شايسته ترى براى اداره سرمايه دارى ايران ميداند.

اما امروز موقعيت راست پرو غرب بعد از فروپاشى برجهاى مالى نظام سرمايه دارى چگونه است؟ به نظر من شکست راست افراطى در آمريکا و بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى هر نوع آلترناتيو مشابه آن را دچار معضلات جدى ميکند. امروز وعده سلطنت مشروطه دادن٬ وعده ورود ايران به بازار جهانى و رابطه با آمريکا دادن٬ وعده الگوهاى بازار و راست افراطى به مردم ايران٬ با موانع اساسى مواجه است. مردم همه جا دارند راجع به اين بحران و تاثيراتش بر زندگى واقعى و هر روزه خود صحبت ميکنند. طبقه کارگر و اکثريت عظيمى سرمايه دارى را با پوست و گوشت شان لمس ميکنند و عواقب بلافصل بحران اقتصادى را بر زندگى شان ديده اند. بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى شامل کل طرفداران سرمايه دارى ميشود و شکست راست افراطى در آمريکا بويژه اپوزيسيون سينه چاک طرفدار آنها را از نظر سياسى زمينگير ميکند. معناى اين تحول جهانى بر راست پرو غرب بى اعتمادى بيشتر جامعه به آينده اى است که اينها به مردم وعده ميدهند. اگر سرمايه دارى در غرب آنهم به لطف کار ارزان طبقه کارگر در کشورهائى مانند ايران ميتواند درجه اى از آزادى سياسى را سوبسيد کند٬ در سرمايه دارى نوع ايران و ترکيه و مصر تنها ميتواند بر اختناق و فقر گسترده تر متکى باشد. موقعيت جنبش راست پرو غرب در پس اين بحران ضعيف تر از سالهاى اخير شده است.

- ناسيوناليسم قومى و فدراليستها
برخلاف جنبش راست پرو غرب٬ فدراليسم در ايران اساسا يک طرح دست ساز بود. منشا و ريشه تاريخى در جدالهاى آن جامعه نداشت. بجز حزب دمکرات کردستان ايران که پايه اى در ميان بورژوازى کردستان داشت و بدليل سردرگمى و ناتوانى اش در تشخيص روندهاى سياسى به فدراليسم چرخيد٬ مابقى شبه سازمانها و بخشا باندهاى سياسى طرفدار فدراليسم اساسا ساخته و پرداخته طرحهاى نظم نوينى و ايدئولوژى منحط پست مدرنيسم بود. فدراليستها مستقل از اينکه راجع به خود چه ميگويند٬  نهايتا استراتژى بقدرت رسيدن آنها مبتنى بر حمله نظامى آمريکا بود. اينها پيشمرگان دنياى نظم نوين و "بمباران پيشگيرانه" بوش و چنى بودند. قرار بود بوش حمله کند و اينها بعنوان دستجات مسلح و "نمايندگان خود گمارده قوم و خلق خودى" بميدان بيايند. فدراليسم بعنوان جنبشى دست ساز مبتنى بر هيچ سياست و پلاتفرم اقتصادى ريشه دار طبقات اجتماعى جامعه ايران نبود. اينها پوچ ترين و دست به سينه ترين نيروهاى در خدمت پنتاگون بودند. موجوديت سياسى شان نيز بر اساس کمکهاى مالى نهادهاى مشابه متکى بود. امروز با شکست نئوکنسرواتيسم و راست افراطى در جهان٬ کل موجوديت و استراتژى اين نيروهاى دست ساز به بن بست لاعلاجى ميرسد. اگر ديروز بر مبناى جنگ و سرباز آمريکا بودن اميدى داشتند٬ که اين اميد بويژه در سال گذشته تماما به ياس تبديل شد٬ امروز سقوط قبله آمالشان در آمريکا وضعيت اينها را بمراتب وخيم تر ميکند. ايندوره دوره اى است که فدراليسم جزو بى اعتبارترين سياستهائى است که ميتوان در مقابل جامعه گذاشت و بيش از پيش با ريشخند و تمسخر مردم روبرو خواهد شد.

- مجاهدين خلق
مجاهدين در اساس يک نيروى متعلق به جنبش ملى اسلامى است. اينجا اشاره اى به موقعيت جديد مجاهد بعنوان يک نيروى مخالف رژيم و نيروئى که اميدش را به حمله آمريکا بسته بود کافى است. وضعيت سياسى مجاهدين بدنبال حمله آمريکا به عراق و رويدادهاى متعاقب آن بيش از پيش تير و تار شد. وضعيت کنونى آمريکا و موانع جديترى که در مقابل آن در خاورميانه قرار گرفته است٬ و بويژه منتفى شدن بيشتر حمله نظامى به ايران تماما افق اين جريان را کور ميکند. معضل امروز مجاهدين تنها اسلامى بودن و بى ربط بودن به روندهاى پايه اى جامعه ايران نيست٬ بلکه سياسى و استراتژيک است. امروز نفس بقا براى مجاهدين سوال واقعى است. سهام سياسى مجاهد نيز در متن سقوط سهام نئوکنسرواتيويسم تا اطلاع ثانوى بشدت سقوط ميکند. مجاهدين هر درجه کادر و نيروى جان بر کف هم داشته باشند٬ در فقدان يک سياست و استراتژى زمينى و متکى بر منافع طبقات اجتماعى و در فقدان حمايت يک نيروى مهم دولتى براى نزديک شدن به گوشه اى از قدرت٬ بيش از پيش دچار بحران هويت و نفس موجوديت سياسى ميشود.

٢- جمهوريخواهان و ملى - اسلاميها
طيف ملى اسلامى در اپوزيسيون عمدتا طرفدار جناحى در حکومت اسلامى است. ابراز وجود سياسى و عروج و افول آن با آمدن و رفتن اين جناح رابطه مستقيم دارد. برخلاف برخى اظهارات و لفاظى هاى تبليغاتى اينها مبنى بر "عدالت اجتماعى" و بعضا دادن تصويرى رنگ و رفته از سوسيال دمکراسى٬ پلاتفرم اقتصادى اينها از گنجى تا انوع جمهوريخواهان در اساس تاچريستى و اتفاقا کپى مطابق اصل همين نئوکنسرواتيوى است که فرو ريخته است. اينها چه نسب خود را به ولتر برسانند و چه طرفدار بوش باشند٬ در مورد وجه اقتصادى پلاتفرمشان ساکت هستند. وانگهى عاقلترين هاى اينها ميدانند که سرمايه دارى در ايران بدون کار ارزان و اختناق سرپا نمى ماند. تاريخا هم اين خط منشا بسيج بورژوازى ايران براى يکدوره معين نبوده و اگر هم در تعادلى به قدرت برسد دريچه اى به تعادلهاى پايدارتر است. در هر حال وضعيت اينها با توجه به استراتژى مسالمت جويشان در قبال رژيم اسلامى و اميدشان به پوست انداختن تدريجى حکومت٬ ذهنى بودن اين استراتژى با واقعيات سياسى و اجتماعى جامعه ايران و حکومت اسلامى٬ و همينطور بسته شدن پرونده دو خرداد سالها قبل بحرانى شد. تمام پروژه هاى سياسى اين خط يکى بعد از ديگرى به بن بست رسيدند. حتى فضائى که در متن شکست راست افراطى براى نوعى از دولتگرائى باز شده است نميتواند موقعيت اين نيروها را در سياست ايران تغيير دهد.  

در يک نگاه وسيع تر نه فقط رژيم اسلامى بلکه کل اپوزيسيون راست ايران داراى پلاتفرم اقتصادى عمدتا مشترکى است. پلاتفرم اقتصادى رفسنجانى و خاتمى و احمدى نژاد همان نسخه بانک جهانى و مبتنى بر بازار لجام گسيخته است. خصوصى سازيها در ايران و پياده کردن اصل ۴۴ قانون اساسى رژيم يک نقطه اشتراک جناحهاى حکومت و اپوزيسيون راست پرو غرب و ملى اسلامى است. اشتراکات اينها بعنوان نيروهاى طرفدار سرمايه دارى و جامعه طبقاتى بسيار بيشتر از اختلافات خانوادگى و تاريخى اينهاست. امروز خود جمهورى اسلامى نيز دراين بن بست گير کرده است. دولتى که در قلمرو سياست و پروپاگاند و حتى نظامى در چهار گوشه خاورميانه با آمريکا در مى افتد٬ همزمان سياستهائى را پياده ميکند که نعل به نعل از بانک جهانى و صندوق بين المللى پول ديکته شدند. در باره تاثيرات اين بحران به جمهورى اسلامى و اسلام سياسى بايد جداگانه صحبت کرد. اما تا به اپوزيسيون راست ايران برميگردد٬ بحران جهانى امروز و شکست پلاتفرمى که دو دهه سيماى سياسى و اقتصادى جهان را شکل داد٬ افق و استراتژى اينها را بدرجات متفاوت زمينگير کرده است. امروز کمتر کسى دراين اپوزيسيون ميتواند در مقابل مردم از سرمايه دارى دفاع کند و يک آينده سياسى مبتنى بر سرمايه دارى را با اعتماد به نفس در مقابل جامعه بگذارد. ترديدى نداشته باشيد که مورد هجوم مستمعين شان قرار ميگيرند. وضعيت امروز راست بگونه اى است که هر نيروى طبقه حاکم بايد سهمش را از بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى بپردازد و هر نيروى طرفدار دمکراسى نظم نوينى بايد براى تجديد حيات فکرى و سياسى خود فکرى بکند.

٣- کمونيسم کارگرى
تمام اهميت اين اشاره کوتاه٬ و تاکيد ميکنم خوشبينانه٬ در مورد پيامدهاى بحران سرمايه دارى به اپوزيسيون راست از نظر من اينست که بيش از هر زمان امکاناتى براى عروج راه حل کارگرى عليه کل سرمايه دارى فراهم ميکند. طبقه کارگر و جامعه ايران دولتها و باندهاى متفرقه حکومت اسلامى را تجربه کردند. اينها هر جنگى بر سر مال و پول و قدرت با هم داشتند اما هر کدام از ديگرى در روند  محروم تر کردن طبقه کارگر هارتر بودند و اتفاقا دراين قلمرو دعوائى نداشتند. اپوزيسيون راست ايران نيز در وضعيت سرمايه دارى بحرانزده امروز و بنا به اشتراک پايه اى و طبقاتى شان با سرمايه دارى٬ بدرجات متفاوت ازاين بى اعتبارى تاثير مستقيم ميگيرد و جايگاه آنها در اذهان توده مردم کمرنگ تر ميشود. اين شرايط حقانيت نقد و پرچم کمونيستى طبقه کارگر در تقابل با اوضاع موجود را برجسته ميکند. جنبشى که دهه هاى متمادى پرچم آنتى کاپيتاليستى را برافراشت و در بدترين شرايط از مارکس و کارگر و ضرورت و مبرميت انقلاب کارگرى قاطعانه و سربلندانه دفاع کرد٬ امروز بايد در قامت آلترناتيو سياسى جامعه با تمام اعتماد بنفس بميدان بيايد. سقوط برج و باروهاى راست افراطى و بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى و ظهور سهمگين مارکس٬ ميتواند و بايد با پراتيکى کمونيستى به قدرت و پيشروى کارگر و جنبش رهائى بخش اش از وضعيت موجود ترجمه شود.  

مخاطراتى نيز در راهند؛ اولا جناح هائى از اپوزيسيون راست و جريانات چپ سنتى و طرفداران سرمايه دارى دولتى تلاش ميکنند شکست پرچم لجام گسيخته بازار و رجعت سران آنها به درجه اى از کنترل دولتى را "حقانيت دولتگرائى اقتصادى" جا بزنند. دسته جمعى تلاش خواهند کرد با "انتقادات" بستر رسمى خود را هماهنگ کنند. حتى بخشا تلاش خواهند کرد هر اقدام سرمايه دارى را براى کنترل اوضاع "سوسياليستى" قلمداد کنند. کارى که از سران وال استريت و نهادهاى بزرگ سرمايه دارى و سخنگويانش اينروزها صورت ميدهند. اما اين خط پايه اجتماعى واقعى ندارد و مضافا اينکه نميتواند از چهارچوب هاى جديد فکرى و سياسى جهانى جلو بزند. اينها در مقابل ابتدائى ترين خواستها و معضلات همين امروز مردم بسرعت خلع سلاح ميشوند. با اينحال نبايد مجال هيچ نوع سياست دفاع از سرمايه را در زرورق "سوسياليستى و دولتى" داد.

در ايران دوره٬ دوره کمونيسم طبقه کارگر است. نکته اساسى اينست که شکست راست افراطى و بى افقى اپوزيسيون راست در ايران بلافاصله به معنى پيروزى و پيشروى جنبش سوسياليستى طبقه کارگر نيست. تمام مسئله اينست که اين فرصت بى نظير سياسى و شرايط مساعد براى عروج راه حل کارگرى براى آزادى جامعه درک شود و از آن بعنوان تخته پرشى براى پيشروى کمونيسم کارگرى استفاده شود. حزب توجه رهبران و فعالين کمونيست و سوسياليست طبقه کارگر را به اين وضعيت ويژه سياسى جلب ميکند. حزب توجه جامعه ايران و توده هاى عاصى از نظام اختناق و فقر و فلاکت سرمايه دارى اسلامى را به شرايط ويژه امروز جلب ميکند. درصد بسيار کمى از هزينه هائى که صرف نجات سرمايه ها ميشود ميتواند گرسنگى و فقر مطلق و مرگ از بيماريهاى قابل علاج و دهها درد ديگر را در جهان ريشه کن کند. تنها کارگر و کمونيسم ميتواند يک آينده خوشبخت و آزاد و انسانى را به ارمغان بياورد. تنها کارگر و کمونيسم ميتواند آزادى بياورد چون سرمايه دارى٬ نظامى که بر استثمار طبقاتى و تبعيض و سرکوب متکى است٬ اساسا نميتواند آزاد باشد. حقانيت مارکس و برپائى يک جامعه آزاد و برابر و مبتنى بر توليد نيازهاى انسان امروز بيش از هر زمان اثبات شده است. کار و وظيفه مبرم جنبش کمونيستى طبقه کارگر اينست که اين حقانيت سياسى را به پيروزى سياسى تبديل کند. حزب اتحاد کمونيسم کارگرى با تمام قوا در اين جهت تلاش ميکند. *